گلابدان یزدفردا :دیدگاه المپیکی پدربزرگ
طنز اجتماعی
گلابدان یزدفردا :جای دوستان خالی. در محضر پدربزرگ نشسته بودیم. ایشان تکیه داده بودند به پشتی و دیوان خواجه حافظ شیرازی را در دست گرفته بودند. عینک سیاه ته استکانی به چشمشان بود و خیره شده بودند به غزلی از غزلیات آن جناب. داشتند می خواندند: سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند... ما هم گوش جان سپرده بودیم به لحن دلنشین ایشان و شعر شورانگیز خواجه. چنان در حالت عارفانه فرو رفته بودیم که از احوال عالم و آدم غافل شده بودیم. تا این که غزل خواجه رسید به این بیت: تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او... از سفر دراز خود عزم وطن نمی کند...
ما همین طور در آن حالت پرشور و عرفانی داشتیم سری تکان می دادیم و در عالم خیال، دست می افشاندیم و پا می کوبیدیم که یک دفعه لحن پدربزرگ سئوالی شد و ما گویی ناگهان از عرش اعلا به فرش سفلی، پرتاب شدیم. ایشان پرسیدند: بابا جان، راستی ورزشکارهای ما با چندتا مدال از سفر دراز چین، عزم وطن کردند؟ ما هم مثل آدم هایی که ناگهان از خواب پریده اند و هنوز حواسشان درست و حسابی جمع و جور نشده، بریده بریده جواب دادیم: نمی دانم پدربزرگ، به گمانم یکی، دوتا، همین حدودها...
اوقات پدربزرگ تلخ شد. عینک سیاه ته استکانی اشان را از چشم برداشتند. نگاه نافذشان را انداختند به ما. گله مندانه گفتند: ای بابا، یک کاروان ورزشکار راه افتادند رفتند به سفر چین. فقط یکی دوتا، مدال آوردند؟ مانده بودیم هاج و واج که چه جوابی به این بزرگوار بدهیم. انگار مسئول آن همه ناکامی ما هستیم و ایشان در مقام تحقیق و تفحص از این موضوع مهم هستند. دیدیم در بد مخمصه ای گیر افتاده ایم. گفتیم: حتما مشیت الهی بوده پدربزرگ. شاید هم سوء مدیریت در کار بوده. در هر دو صورت، ما از این بابت ها، به کلی بی تقصیریم. در عوض حالا در پارالمپیک، کاروان ما، دارد نتایج خوبی کسب می کند.
پدربزرگ چند دقیقه نفس گیر، در فکر فرو رفتند. معلوم بود دارند مسائل را کارشناسانه تحلیل می کنند. ما همین طور نفس در گلویمان شکسته بود و هر ثانیه به اندازه یک سال روی دوشمان سنگینی می کرد تا این که بالاخره انتظارمان به سر آمد. پدربزرگ سکوت را شکستند و گفتند: اگر دست من به یک جای ورزش مملکت بند بود، دفعه بعد، همین بچه های پارالمپیک را می فرستادم به مسابقات المپیک. با تعجب و البته به کمی احتیاط از پدربزرگ پرسیدیم: بچه های معصوم پارالمپیک با نقص جسمی، چطور می توانند با ورزشکارهای المپیکی که خدا چهارستون سالم بهشان عطا کرده، رقابت کنند؟ نه پدربزرگ، اگر شما روزی روزگاری دستتان به جایی از ورزش این مملکت بند شد ، نکند همچین تصمیمی بگیرید.
پدربزرگ با قاطعیتی بی مثال فرمودند: چرا نتوانند؟ مگر نگفتی علت شکست المپیکی های ما، یا مشیت الهی بوده یا سوء مدیریت؟ خوب وقتی که هم مشیت الهی با پارالمپیکی ها یار بوده و هم سوء مدیریت توی کاروانشان به چشم نخورده، پس حتما می توانند از پس رقبای المپیکی بربیایند دیگر.
استدلال پدربزرگ مو لای درزش نمی رفت. دیدیم حرف حساب، جواب ندارد. با قاطعیتی شبیه به قاطعیت بی مثال پدربزرگ سری به علامت تأیید تکان دادیم و گفتیم: ما هم اگر دستمان به جایی از مراکز تصمیم گیری بند شد، شما را منصوب می کنیم به ریاست سازمان تربیت بدنی کشور. در این صورت شک نداشتیم که کاروان پارالمپیک ما از رقابت های المپیک، همه مدال ها را یک جا با خودش می آورد به کشورمان و حتی یک دانه اش را هم برای ورزشکارهای دنیا باقی نمی گذاشت!!
یزدفردا
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
چهارشنبه 22,ژانویه,2025